بیصبرانه منتظرتم!
کاری به تمام این حرفها، ایمیل و پیاما، ندارم...فقط میخوام حرف اونروزمو کامل کنم که:
فقط یادت نره که...
زودتر از زود برگردی.
باشه؟
دلنوشته های دو تنها
کاری به تمام این حرفها، ایمیل و پیاما، ندارم...فقط میخوام حرف اونروزمو کامل کنم که:
فقط یادت نره که...
زودتر از زود برگردی.
باشه؟
چند شب پیش؛
گوینده رادیو (فرزاد حسنی) (برنامه اینجا شب نیست) گفت :
دورو اطرافتونو نگاه کنید، ببینید چی دارید که از همه براتون با ارزش تره
اسم اونو برامون بگید...
هه...
احتیاج به فکـــــــــر کردن نداشـــت،
:تمام سرمایه ی من،
و با ارزشتـــــــرین چیــزی که دارم،
یه پاکـــــت نامــه کـــــــه برررررراق براقــــــه و
چند گلبرگ گل رز خشک شده که دستای یه آدم مهربون اونارو لمس کرده
همین!
به نام خدای دانه های انار
میخوام چشمای نازتو رو هم بزاری و دونه های اناری سرخ و ترش مزه ای
که داخل یه کاسه ی شیشه ای برات دونه دونه شده رو به ذهن بیاری....
اول آب دهنتو قورت بده چون میخام یه چیزی بگم....
میخام بگم این دل خون منم مثل همون دونه های انار، قرمزه...
ولی این رسمشه که این دل من باید حتما لــِــه بشه،
تا سفیدی درونش بهت ثابت بشه!
دلم میخات پر بزنم،
به آسمون سر بزنم
تو این زمین داد بزنم،
عشقمو فریاد بزنم
اگر بخات حتی براش،
زمانو بر هم بزنم
تیک تاک اون ثانیه ها،
برای من، دلواپسن
کجا برم، به کی بگم،
آخر به تو من میرسم
اگر به تو من نرسم،
دل رو به دریا میزنم
جونو از این تن میگیرم،
دنیا رو آتیش میزنم
چرخو فلک داره ادا،
در میاره برای ما
میچرخه برعکس همیشه،
چرخش برای عاشقا
از اون توقع ندارم،
بفهمه حرفای دلم
آخه نداره قلبی که،
درک کنه حال عاشقم
تنها به این من دلخوشم،
خدا خودش یه عاشقه
همدم تنهایی من،
میدونه نیست دل تو دلم
بیا و برگرد و ببین،
چی میکشم تو عاشقی
زارو پریشونه صدام،
دلم نداره مرهمی
می گی عاشق بارونی
ولی با چتر میری زیر بارون
می گی عاشق برفی
ولی طاقت یه گوله برف و نداری
می گی عاشق پرنده ای
ولی میزاریش تو قفس
انتظار داری نترسم وقتی میگی:<<عاشقی...>>
اغلب فکرمیکنیم..اینکه به یاد کسی هستیم منتی است به گردن آن شخص غافل ازینکه اگر به یاد کسی هستیم این هنر اوست نه ما...
به یاد ماندنی بودن بسیار مهم تراز به یاد بودن است...به یادتم..خوبم!
کاش امروز تموم نشه
یا حداقل امشب دنیا تموم بشه
***
امروز خوشششششش ترین روزم بود هه هه
امروز یکی از بچه ها شماره 18 تنش بود،
بهش گفتم به خاطر شماره ی رو پیرهنت امروز کاریت ندارم
آی اذیتم کرداااااا
فهمیده بود حال من یه جورای دیگس.. هه هه
اونم تا تونست نامردی کرد
بیستو دو و بیستو هشت دقیقه ی هفده آذر نودوسه
قرار بود تبریکم مجازی نباشه
اما نشد!
قرار بود یه کیک دونفری بخرم
اما نشد!
قرار بود امروز بریم سیوسه پل
اما نشد!
قرار بود یه شاخه رز سرخ بیارم
اما نشد!
قرار بود،
قرار بود مرد گریه نکند
اما ... !
اما مهم نیست
ولی بزار با اون دستی که تو نقاشیه و همچنین پیش خودت جاش گذاشتم،
اینبار به جای آتیش زدن چیزای بی ارزش،
روشن کنم شمعی رو که ایندفه روشنایی عدد 18 رو به چشمان زیبات هدیه میکنه
آماده ای
حالا فوت کن
فوت کن تمام خاطرات تلخ و زردی رو که گذشت
و به جاشون ترانه ی محبـــــت رو سَـر بده
به جمع +18 ها خوش آمدی
فقط یه چیزی:
منم یه تیکه کوچیک از خامه ی تولدت رو میخام ... نخ نخ شد تمام تار و پود قرارها... ...
وای که روزهای خوب فراموش نشدنی هستند... حتی اگر هنوز نرسیده باشند...
یه زنگ بزن اما اینبار حرف من بعد از درود، فقط تبریک تولدته
همین
اینم از پنجاهمین مطلب وبمون
امروز بی اختیار قلم برداشتمو به جای هزار چیز دیگر دست راستم این را کشید
البته اشتباه نکنید!
اصل طرح، این نیست که میـبیـنید
به موهبت وجود دنیای مجازی دست چپ طراحی را به راست تبدیل کردم
زیــرا فراموش کرده بودم دست چپم را قبلا فروخته ام و دیگر ندارمش
پس لازمه که اصل قلـــــم را برای صاحبــش با کیفیـت اصــــل بفرستم
بعد از ظهر شانزده آذر ( ماه زنان ) نودوسه ساعت هشتو شانزده دقیقه
نمیدانم چرا... ولی با تمام این اتفاقات...
خدا را هنوز هم دوست دارم
اما کمی دلگیرم... اینگونه...
من هم آدمم دیگر
حسین
میدونی، از کنار چشمه های زلالِ جنگلی که میگذری
همیـشــه جای خالـــی نوشـیدن آبـش را در خـود میـبـینی
حتی اگر تشّـنه نباشی!
اما وای به روزی که به بیـابان عظیمت کنی
آنوقت درمیابی که سراب هم سراغی از گلوی خشک و بی صدایت نمیگیرد...
...
من دیدم که چشمانم رنگ خاک بود
پس بگو، بیابان سرنوشت جنگل سرسبزم بوده...
هه
با این وجود
همیشه میشود به جای سه نقطه در میان کلمات کمتر یا بیشتر نقطه گذاشت
اما من ســه نقطه را هنوووووز هم بیشتر میپسندم
...