یه داستان زیبا..

بهار رویاهایمان

دلنوشته های دو تنها

یه داستان زیبا..

 

گفت دستامو مشت میکنم..می تونی یکیو انتخاب کنی ...اگه گل بود می مونم...اگه پوچ بود برای همیشه می رم......................قلبم داشت تاپ تاپ می زد...اگه گل نباشه چی؟...اگه بره چی؟...آروم یکی از دستاشو  گرفتم و باز کردم........وای باورم نمیشد گل بود!!!....تعجب کردم ...من این قدر خوش شانسم؟...آروم اون یکی دستشم باز کردم...اونم گل بود!!...باورم نمیشد....پیشم میمونه...گریم گرفت...آروم بغلم کرد و اشکامو پاک کرد...

 

 

 براستی کسی که تو را بخواهد به هر بهانه ای می ماند ...و کسی که نخواهد بی بهانه میرود..

 



نظرات شما عزیزان:

حسین
ساعت9:40---15 دی 1393

از خدا میخام تموم معادله ها به هم بخوره و اتفاقای شگفت انگیز این وسط رقم بخوره... کاش میشد...بگذریم...
هـــی دنیا، تموم معادلاتت برعکسه امیده آدماست... حالابگو ببیـنم تو داخل دستات چی داری برام؟
پاسخ:hosein behem gfte budi aksamo pakmikoni...hanuz nakardi?


E&N
ساعت23:01---14 دی 1393
وب خیلی خوبی داری سربزن :-)

نظر یادت نره
موفق باشی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, ] [ 12:57 قبل از ظهر ] [ H&f ] [ ]